دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، پس از کمتر از دو ماه در قدرت، شوکی چنان عمیق به ایالات متحده و جهان وارد کرده است که حتی نامیدن آن به این عنوان، خطر مبتذل جلوه کردن را به همراه دارد.
اینجا جای جمعآوری فهرستی از نمونههای اقداماتی که قبلاً غیرقابل تصور بودند یا از مدتها پیش از آنها بیم میرفت، نیست. تقریباً هر روز نمونههای جدیدی از این دست پدیدار میشوند، از جنگ تجاری بیدلیل و نابخردانه او با کانادا، با نشانههایی از توسعهطلبی امپریالیستی دنیای قدیم، گرفته تا نزدیکی مبهم اما مورد انتظار او با روسیه.
واشنگتن به عنوان یک تأمین کننده و مجری دیرینه یک نظم جهانی خاص، عادت کرده است که هر کاری را که انجام میدهد، به عنوان یک هنجار ببیند که دیگران، چه بخواهند چه نخواهند، باید خود را با آن تطبیق دهند—و احتمالاً حتی روزی از آن قدردانی نیز خواهند کرد. اما در حالی که آمریکاییها تلاش میکنند تا با تغییرات لرزهنگاری در حال وقوع در کشورشان کنار بیایند، روزهای اخیر صحنههایی را در خارج از کشور به وجود آورده است که نشان میدهد، در صورت عدم اصلاح اساسی مسیر، این بار متفاوت خواهد بود.
من در مورد عقبنشینی شجاعانه و تحسینبرانگیز کانادا و مکزیک یا مکانهای کوچکتر رنجیده مانند پاناما و گرینلند صحبت نمیکنم. منظور من پاسخ فزاینده برخی از مهمترین متحدان و شرکای واشنگتن در دورتر است. یک نمونه خیرهکننده، سخنرانی بود که کلود مالهورت هفته گذشته در سنای فرانسه ایراد کرد. دقیقاً به دلیل انزوای ایالات متحده، ارزش دارد که از آن به تفصیل نقل قول شود:
اروپا در یک نقطه عطف بحرانی در تاریخ خود قرار دارد. سپر آمریکایی در حال فروپاشی است، اوکراین در معرض رها شدن قرار دارد، روسیه تقویت شده است.
واشنگتن به دربار نرون، یک امپراتور آتشافروز، درباریان مطیع و یک دلقک مست از کتامین که مسئول پاکسازی خدمات کشوری است، تبدیل شده است.
این یک فاجعه برای جهان آزاد است، اما قبل از هر چیز یک فاجعه برای ایالات متحده است. پیام ترامپ این است که متحد او بودن فایدهای ندارد، زیرا او از شما دفاع نخواهد کرد، تعرفههای بالاتری نسبت به دشمنانش بر شما تحمیل خواهد کرد و تهدید میکند که سرزمینهای شما را تصرف میکند در حالی که از دیکتاتوریهایی که به شما حمله میکنند، حمایت میکند.
هرگز در تاریخ یک رئیس جمهور ایالات متحده تسلیم دشمن نشده است. هرگز هیچ یک از آنها از یک متجاوز علیه یک متحد حمایت نکرده است. هرگز قانون اساسی ایالات متحده را زیر پا نگذاشته است، این همه دستور اجرایی صادر نکرده است، قضاتی را که میتوانستند مانع از انجام این کار شوند، برکنار نکرده است، کارکنان ارشد نظامی را به یکباره برکنار نکرده است، تمام موازنه قدرت را تضعیف نکرده است و کنترل رسانههای اجتماعی را به دست نگرفته است.
این یک انحراف غیرلیبرال نیست—این آغاز مصادره دموکراسی است. بیایید به یاد داشته باشیم که تنها یک ماه، سه هفته و دو روز طول کشید تا جمهوری وایمار و قانون اساسی آن سرنگون شود.
ممکن است بگویید که لفاظی در نهادهای مشورتی ارزان تمام میشود. اما بهترین مدرک مبنی بر اینکه این چیزی فراتر از آن بود، مدت کوتاهی پس از سخنرانی مالهورت به دست آمد. در 11 مارس، بیش از 30 رئیس ارتش از برخی از ثابتقدمترین و پایدارترین شرکای واشنگتن، از جمله اعضای ناتو و اتحادیه اروپا، پشت درهای بسته ملاقات کردند تا در مورد چگونگی اطمینان از امنیت در جهانی که ایالات متحده دیگر در کار ارائه آن نیست، فکر کنند. هیچ کس از ایالات متحده دعوت نشده بود. این گردهمایی نشان داد که بسیاری از اروپاییها نگران این هستند که واشنگتن، اگر هنوز کاملاً دشمن نباشد، میتواند به یک دشمن تبدیل شود.
در مرکز این شوکهای جهانی، محاسبه ظاهری دولت ترامپ نهفته است که حمایت مالی که واشنگتن از زمان آغاز تهاجم تمام عیار روسیه در سال 2022 به اوکراین ارائه کرده است—و اطمینان امنیتی که این امر به اروپا داده است—به سادگی ارزش بیش از 120 میلیارد دلار هزینهای که برای ایالات متحده داشته است را ندارد.
اما این به همان اندازه که میتوان تصور کرد، یک دیدگاه باریکبینانه در مورد ژئوپلیتیک است. من نه به عنوان یک طرفدار اروپا مینویسم، و نه حتی به عنوان کسی که به ویژه به منافع آن قاره توجه دارد، با توجه به ثروتی که در طول قرنها از تجارت برده، استعمار و تسلط آن بر بخش بزرگی از جنوب جهانی انباشته است. با این وجود، همه، به جز نادانترین افراد، باید تشخیص دهند که مجموع هزینههای واشنگتن در اوکراین به طور چشمگیری در مقایسه با مزایایی که از نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین پس از جنگ به ایالات متحده، اروپا و بخش زیادی از جهان رسیده است، ناچیز است.
این هنجارها هرچقدر هم که ناقص باشند، جهانی که بر اساس قوانین و ارزشها اداره میشود، به طور غیرقابل مقایسهای بر جهانی که آشکارا توسط قدرت خام، فرمان و هوس اداره میشود، ترجیح دارد.
با این حال، این یک محاسبه اشتباه فاحش خواهد بود که فقط بر چگونگی تأثیر تغییرات دردناکی که در حال وقوع است بر اروپا یا آن چیز زمانی بسیار محبوب اما اکنون در معرض خطر به نام "غرب" تمرکز کنیم. همانطور که اروپاییها تلاش میکنند تا با تمایلات اقتدارگرایانه ترامپ و علاقه او به ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، سازگار شوند، با ضرورت تسلیح مجدد کنار میآیند و این پیامدهای گستردهای خواهد داشت.
در میان تغییرات نظمی که در ماههای اخیر رخ داده است، اولین واکنش دموکراسیهای لیبرال، قربانی کردن منافع فقیرترین و ضعیفترین افراد بوده است. این امر در جنگ نمایشی ترامپ علیه زبالههای ظاهری دولت مشهود بود که آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده را به یکی از اولین اهداف خود تبدیل کرد. همانطور که او با شادی به انهدام این آژانس ادامه داد، ایلان ماسک، میلیاردر بزرگ، که توسط ترامپ مأمور شده بود تا هزینههای فدرال را کاهش دهد، وسیله اصلی واشنگتن برای کمک به کشورهای فقیر را "شیطانی" خواند. بسیاری از تحلیلگران اکنون انتظار دارند که هزینهها برای بیمه اجتماعی برای فقرا، بازنشستگان و معلولان کشور از طریق برنامههایی مانند مدیکید و مدیکر—و شاید حتی تأمین اجتماعی، که ماسک آن را کلاهبرداری خوانده است—هدف بعدی او خواهد بود.
این چه ربطی به اروپا و به اصطلاح جهان در حال توسعه دارد؟ ترامپ با افزایش ترس اروپاییها در مورد امنیت، تقریباً اطمینان داده است که شرکای دیرینه غربی واشنگتن با پیروی از او در رها کردن سایر کشورها—نه از روی تحقیر یا از روی کینه، بلکه به نفع حفظ خود—همراهی خواهند کرد. صرف نظر از اینکه کسی این را ضروری میداند یا خیر، یک دولت با قطع رشتههای حمایت از کشورهای کم درآمد، بنا به تعریف به طور خودخواهانه رفتار میکند.
بریتانیا قبلاً وارد این مسیر شده است. در ماه فوریه، کییر استارمر، نخست وزیر بریتانیا، برنامههایی را برای کاهش کمکهای خارجی تقریباً همزمان با تلاش برای تحت تأثیر قرار دادن ترامپ با تعهد به هزینه بیشتر برای امنیت در خانه و در اروپا اعلام کرد. دیگران در دنیای ثروتمند مطمئناً دنبال خواهند کرد.
یکی از غمانگیزترین پیامدهای رفتار دولت جدید ایالات متحده شاید کمترین چیزی باشد که در مورد آن صحبت میشود. اعضای غرب سابق با اولویتبندی باریکبینانه امنیت نظامی خود، توهمی را به نمایش میگذارند که مبتنی بر این ایده است که اروپا میتواند در پشت دیوارهای بلند پیشرفت کند. همانطور که فقیران جهان بیشتر عقب میمانند—و با رشد جمعیت، ناتوانی در صنعتی شدن یا ایجاد مشاغل به اندازه کافی سریع و گسترش بیماری ویران میشوند—آنها ساکت نخواهند نشست. درگیریها، رشد و در نهایت مهاجرت آنها، دنیای ثروتمند را به درجهای تکان خواهد داد که تعداد کمی از افراد امروزی میتوانند تصور کنند.